جدول جو
جدول جو

معنی عنبر فشاندن - جستجوی لغت در جدول جو

عنبر فشاندن
(شُ دَ)
پاشیدن عنبر. بوی خوش دادن:
نه نافه بیارد همه آهویی
نه عنبر فشاند همه جودری.
منوچهری
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَمْ بَ فَ / فِ دَ/ دِ)
عنبرپاشیده:
سنبل نشانده بر گل سوری نگه کنید
عنبرفشانده گرد سمن زار بنگرید.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ)
عطر پراکندن. افشاندن بوی خوش. پاشیدن خوشبوی بر چیزی:
درودی شهشنه بر آن غار خواند
برون رفت و عطری بر آتش فشاند.
نظامی (از آنندراج).
عطر بر گلشن فشاندی خاک ریحان دوست گشت
ناز بر گلشن دمیدی گل نسیم آزار شد.
طالب آملی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا